
بیانیەای در خصوص خداناباوری
در گوشەای از جهان، مردی دختری کوچک را ربوده است. به زودی این مرد بە این طفل معصوم تجاوز خواهد کرد، او را شکنجه میکند و سپس خواهد کشت. اگر این فاجعە دقیقاً در این لحظه کە این مقالە را میخوانید صورت نگیرد، در چند ساعت یا حداکثر چند روز آیندە چنین اتفاقی خواهد افتاد. ما میتوانیم با استفادە از قوانین آمار و احتمال که بر زندگی ٧ میلیارد انسان حاکم است، چنین سناریویی را استنباط کنیم. همین آمار و احتمال بە ما میگوید که والدین این دختر در همان لحظه اعتقاد کامل دارند که یک خدای قادر مطلق و بسیار رحیم و با محبت، مراقب و نظارەگر آن دختر و همە خانواده است. آیا چنین باوری درست است؟ آیا این باور خوب است؟ نه
جمع کل آتئیسم در همین پاسخ نهفتە است. آتئیسم یک مکتب فلسفی نیست. حتی یک دیدگاە از جهان هم نیست، آتئیسم صرفاً خودداری از انکار بدیهیات آشکار است. متأسفانه، ما در دنیایی زندگی میکنیم که در آن بدیهیات آشکار به عنوان یک اصل نادیده گرفته میشوند. چنین بدیهیاتی را باید بە صورت مضاعف مورد رصد و مشاهدە قرار داد و بە بحث گذارد. این یک کار سخت و بیقدر است و هالهای از اهانت، گستاخی و بی حساسیتی به همراه دارد. علاوه بر این، کاری است که یک خداناباور نمیخواهد بە آن تن دهد.
شایان ذکر است که هیچ کس دیگر نیازی به معرفی خود به عنوان یک ناطالعبین یا غیرکیمیاگر ندارد. در نتیجه، ما برای افرادی که اعتبار این رشتههای شبهعلمی را انکار میکنند، کلماتی نداریم. به همین ترتیب، آتئیسم اصطلاحی است که حتی نباید وجود داشته باشد. آتئیسم چیزی بیش از صداهایی نیست که افراد معقول در مواجهە باورهای ناموجە و جزمی دینی از خود بروز میدهند. آتئیست صرفاً شخصی است که معتقد است 260 میلیون آمریکایی (87٪ جمعیت) که ادعا میکنند هرگز به وجود خداوند شک نمیکنند، باید خود را موظف به ارائه شواهد و مدارکی برای وجود خدا بدانند.
بە باور یک خداناباور در واقع با توجە بە مرگ و مصایب بیشمار انسانهای بیگناهی که هر روز در جهان شاهد رنج آنان هستیم، ایمانداران باید برای اثبات خیرخواهی خدا هم دست بە کار شوند. فقط یک آتئیست میداند که وضعیت ما چقدر غیرطبیعی و عجیب است: بیشتر ما به خدایی ایمان داریم که به اندازه خدایان اثنیعشر کوه المپوس دارای ظاهر زیبا و فریبندە است. هیچ کس، با هر مدرک و جایگاە علمی نمیتواند بدون اینکه وانمود کند که بە وجود چنین خدایی باور دارد به مناصب عالی حکومتی در ایالات متحده برسد و بسیاری از قوانین و سیاستهای عمومی در این کشور باید با تابوهای مذهبی و خرافاتی کە متناسب با الهیات قرون وسطایی است، تطبیق کنند. اوضاع و احوال ما غیرقابل دفاع، فرومایە و وحشتناک است. خندهدار خواهد بود کە ریسک فعالیت در این حوزە اینقدر بالا نباشد.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه امور، چە خوب و چە بد، سرانجام با تغییر از بین میروند. والدین فرزندان و فرزندان والدین خود را از دست میدهند. زن و شوهر در یک لحظه از هم طلاق میگیرند و دیگر هرگز یکدیگر را ملاقات نمیکنند. دوستان از هم جدا میشوند بدون اینکه بدانند این آخرین دیدار آنها خواهد بود. این زندگی، وقتی از بالا نگریستە شود، چیزی فراتر از یک نمایش عظیم از دست دادن نیست. با این حال، بیشتر مردم این جهان تصور میکنند که درمانی برای این امر وجود دارد. اگر درست زندگی کنیم – و نه لزوماً از نظر اخلاقی، بلکه در چهارچوب برخی از باورهای باستانی و رفتارهای کلیشهای هر آنچه را که میخواهیم پس از مرگ خواهیم گرفت. هنگامی که بدن ما سرانجام تسلیم مرگ میشود و ما را ناکام میکند، مانند فروافتادن وزنەهای سنگین بالن زندگی از شر جسم ثقیل خود خلاص میشویم و سبکبار بە بالا صعود کردە و به سرزمینی سفر میکنیم که در آنجا همه کسانی که در زندگی دوستشان داشتیم، منتظر ما هستند.
مطمئناً افراد بیش از حد منطقی و دیگر مردم فرومایە از حضور در این مکان شاد و مبارک منع خواهند شد و کسانی که در زندگی قبلی موقتاً روی بیایمانی خود سرپوش گذاشتە بودند، آزاد خواهند بود تا از ابدیت لذت ببرند. ما در دنیایی از شگفتیهای غیرقابل تصور زندگی میکنیم – از انرژی همجوشی که خورشید را روشن کردە است تا نتایج ژنتیکی و تکاملی این نور که رقص یونی آن را بر فراز زمین مشاهدە میکنیم- و هنوز تصور ما از بهشت شبیه یک سفر دریایی بە کارائیب است. این بسیار جالب و عجیب است. اگر انسان نداند، فکر میکند که خدا از ترس از دست دادن همه آنچه که دوست دارد، بهشت را ساختە است و بە نگهبانی دروازه آن مشغول است تا همە انسانهایی کە بە صورت و ایماژ خودش آفریدە است، وارد آن نشوند.
تخریبهایی را که طوفان کاترینا در نیواورلئان به بار آورد را در نظر بگیرید. بیش از هزار نفر کشتە شدند، دهها هزار نفر تمام دارایی خود روی زمین را از دست دادند و نزدیک به یک میلیون نفر آواره شدند. به جرات میتوان گفت در لحظهای که کاترینا شروع بە نابودی کرد قریب بە اتفاق کسانی کە در نیواورلئان زندگی میکردند به خدای قادر مطلق، عالم مطلق و دلسوز اعتقاد داشتند. اما وقتی کە طوفان داشت شهر آنها را نابود میکرد خدا مشغول چە کاری بود؟ مطمئناً او دعاهای آن پیرمردان و پیرزنانی را که از ترس بالا آمدن آب زیر شیروانی خانەهای خود پناه گرفتە بودند را شنید و صبر کرد تا آرام آرام در آنجا غرق شوند. این افراد ایمانداران بە او بودند. آنان مردان و زنان خوبی بودند که در تمام زندگی دعا و نیایش کرده بودند. فقط یک آتئیست شجاعت پذیرش بدیهیات آشکار را دارد: این افراد بیچارە در حال صحبت با دوست خیالی خود جانشان را از دست دادند.
البته هشدارهای فراوانی وجود داشت مبنی بر اینکه طوفانی در مقیاس طوفانهای کتاب مقدس، به نیواورلئان حمله خواهد کرد، و واکنش انسان به این فاجعه به طرز غم انگیزی بیفایده بود. اما این بیفایدگی تنها با نور علم مشخص شد. پیشبینی مسیر طوفان کاترینا با محاسبات هواشناسی و تصاویر ماهوارهای از قبل اعلام شدە بود. اما خدا به هیچ کس از برنامه خود سخنی نگفت. ساکنان نیواورلئان که به احسان و نیکوکاری خداوند تکیه داشتند نمیدانستند که یک طوفان کشندە قصد آسیب بە آنها را دارد تا اینکه نخستین نفس باد را بر چهره خود احساس کردند. با این وجود، طبق نظرسنجی کە واشنگتن پست انجام داد 80٪ بازماندگان كاترینا ادعا کردند كه این رویداد ایمان آنها را به خدا تقویت كرده است.
هنگامی که طوفان کاترینا در حال بلعیدن نیواورلئان بود، نزدیک به هزار زائر شیعه روی پلی در عراق زیر دست و پای هم کشتە شدند. شکی نیست که این زائران به خدای قرآن اعتقاد زیادی داشتند، آنان زندگی خود را بر اساس واقعیت انکارناپذیر وجود او سامان دادە بودند؛ زنان آنها با حجاب کامل اسلامی پشت سر آنها گام برمیداشتند؛ و مردان آنها مرتباً یکدیگر را به دلیل تعبیرهای نادرست از سخنان خداوند سبحان به قتل رساندە بودند. جای شگفتی بسیار خواهد بود اگر تنها یک بازمانده این فاجعه ایمان خود بە خدا را از دست دادە باشد. به احتمال زیاد، بازماندگان تصور میکنند که از فیض خدا نجات یافتهاند.
تنها یک آتئیست، خودشیفتگی بی حد و مرز و خودفریبی نجاتیافتەگان را درک میکند. تنها او میفهمد که چقدر از نظر اخلاقی قابل اعتراض است که بازماندگان یک فاجعه باور داشته باشند که خدائی رحیم و مهربان آنان را نجات دادە در حالیکه همان خدا در همان فاجعە نوزادان را در گهواره خود غرق کردە است. از آنجا که یک آتئیست از پنهان کردن واقعیت رنج جهان، پشت پردە توهم بیزارکنندە زندگی ابدی امتناع میورزد، او با تمام وجود ارزش زندگی را احساس میکند و در واقع، از نظر او چقدر مایه تاسف است که میلیونها انسان بدون هیچ دلیل خوبی از آزاردهندهترین صدمات رنج می برند.
یک فاجعە چقدر باید بزرگ و بیدلیل باشد تا بتواند خدشەای بە ایمان مردم جهان وارد آورد. هولوکاست این کار را نکرد. حتی نسلکشی رواندا، کە کشیشهای ساطور بە دست هم در میان کشتارکنندگان آن بودند نیز نتوانست مردم را بە فکر فروبرد. پانصد میلیون نفر در قرن بیستم در اثر بیماری آبله درگذشتند که بسیاری از آنها نوزاد بودند. در واقع راههای خدا غیرقابل دفاع و غیرقابل فهم هستند. به نظر می رسد هر واقعیتی، هر چقدر هم که نامتناسب و مایە تاسف باشد، را میتوان با ایمان دینی سازگار یافت. انسان در مسائل مربوط بە ایمان و عقیدە، خود را از تفکر صحیح دور کرده است.
البته، مردم ایماندار مرتباً به یکدیگر اطمینان میدهند که خدا مسئولیتی در قبال رنجهای بشر ندارد. اما دیگر چگونه میتوان این ادعا را که خدا هم قادر مطلق و هم دانای مطلق است، درک کرد؟ راه دیگری وجود ندارد، و زمان آن رسیده است که انسانهای خردمند این امر را بپذیرند. البته این مسئله قدیمی قضیه تئودیسە (در پاسخ بە مسئلە شر) است و باید آن را حلشدە فرض کرد. اگر خدا وجود داشته باشد، یا او نمیتواند کاری برای جلوگیری از فاجعەبارترین مصیبتها انجام دهد یا او اهمیتی بە آن نمیدهد. بنابراین خدا یا ناتوان است یا شرور. خوانندگان دیندار اکنون این پاسخ را در ذهن خود آمادە میکنند: خدا را نمیتوان فقط با معیارهای اخلاق انسانی قضاوت کرد. اما، بی تردید، معیارهای اخلاقی انسان دقیقاً همان چیزی است که مومن در وهله اول خیر و نیکی خدا را بر آن اساس پی میریزد. هر خدایی که با مسئلهای ناچیز مانند ازدواج همجنسگرایان نگران میشود یا بە نوع نامی حساس است که مومنین در هنگام دعا او را بە آن نام صدا میزنند، به اندازه همه این موارد غیرقابل فهم و درک است. اگر او یعنی خدای ابراهیم وجود داشته باشد، نە تنها شایستە خلقت جهان نیست بلکە شایستە احترام هم نیست.
البته یک امکان دیگر نیز وجود دارد کە هم معقولتر است و هم کمتر مایە نفرت: خدای کتاب مقدس تنها داستان است و افسانە. همانطور که ریچارد داوکینز بیانکردە است همه ما نسبت به زئوس و ثور بیخدا هستیم. فقط شخص آتئیست فهمیده است که خدای کتاب مقدس هیچ تفاوتی با این خدایان ندارد. از این رو، فقط آتئیست به اندازه کافی دلسوز است تا ژرفای رنج جهان را آنگونە کە هست ببیند و برای آن بهانە نتراشد. وحشتناک است که همه ما میمیریم و هر آنچه را کە دوست داریم از دست میدهیم؛ بسیار بد است کە انسانهای بیشماری در زندگی خود بدون هیچ دلیلی رنج میبرند. اینکه بسیاری از این درد و رنجها را میتوان مستقیماً به دین نسبت داد -نفرتهای مذهبی، جنگهای مذهبی، توهمات مذهبی و انحرافات مذهبی- همان چیزی است که آتئیسم را بە یک ضرورت اخلاقی و فکری بدل میکند. با این حال، همین ضرورت است که آتئیست را بە حاشیه جامعه میراند. آتئیست، صرفاً بە این علت کە در تماس با واقعیت است، به طرزی شرمآور از تماس با زندگی خیالی همسایگان خود پرهیز میکند.
ماهیت ایمان
مطالق چندین نطرسنجی اخیر، 22٪ از آمریکاییها یقین دارند كه عیسی مسیح در ظرف 50 سال آینده به زمین باز خواهد گشت. 22٪ دیگر معتقدند كه او احتمالاً در این مدت برخواهد گشت. این افراد احتمالاً همان 44٪ کسانی هستند که هفتهای یک بار یا بیشتر به کلیسا میروند، معتقدند خداوند به معنای واقعی کلمه سرزمین اسرائیل را به یهودیان وعده داده است و میخواهند مانع آن شوند کە فرزندانمان راجع به مبانی بیولوژیکی فرگشت آموزش ببینند. همانطور که روسای جمهور ایالات متحدە به خوبی آگاه هستند، معتقدینی از این دست، فعالترین، منسجمترین و با انگیزهترین رایدهندگان آمریکایی هستند. بنابراین، دیدگاهها، تعصبات و پیشداوریهای آنها تقریباً بر هر تصمیمی کە اهمیت ملی دارد، تأثیر میگذارد. به نظر میرسد که لیبرالهای سیاسی درسی اشتباه از این تحولات گرفتەاند و اکنون از طرفداران کتاب مقدس هستند و نمیدانند چگونه به بهترین وجه برای زنان و مردانی که اکثراً در این کشور بر اساس عقاید جزمی دینی رأی میدهند، خود شیرینی کنند تا مورد لطف و توجە آنها قرار گیرند. بیش از 50٪ آمریکاییها دیدگاه منفی یا بسیار منفی نسبت به افرادی دارند که به خدا اعتقاد ندارند. 70٪ فکر میکنند مهم است که نامزدهای ریاست جمهوری کاملاً مذهبی باشند. بیخردی اکنون در مدارس، در دادگاهها و در هر بخشی از دولت فدرال ایالات متحده موج میزند. فقط 28٪ آمریکاییها به فرگشت باور دارند، این رقم برای موجودی خیالی چون شیطان 68٪ است. جهل و حماقت در این مقیاس، که هم در کلە و هم در شکم این ابرقدرت بدترکیب جا خوش کردە، اکنون بە مشکلی برای کل جهان تبدیل شدە است.
اگرچه انسانهای هوشمند به راحتی میتوانند از بنیادگرایی مذهبی انتقاد کنند، اما پدیدەای به نام “اعتدال مذهبی” همچنان در جامعه ما حتی در محافل آکادمیک از اعتبار و وجهە بینظیری برخوردار است. نکتە طعنهآمیز این است کە بنیادگرایان بیشتر از اعتدالیون برای اثبات اصول و عقایدشان از مغزشان استفادە میکنند. اگر چە اصولگرایان اعتقادات مذهبی خود را با شواهد و استدلالهای فوقالعاده ضعیفی توجیه میکنند، اما حداقل برای توجیه عقلی عقایدشان سخت در تلاش هستند. اما تنها کاری کە اعتدالگرایان میکنند، استناد به پیامدهای خوب اعتقاد مذهبی است. آنها به جای اینکه بگویند به خدا ایمان دارند چون برخی پیشگوییهای کتاب مقدس به حقیقت پیوستهاند، میگویند که به خدا اعتقاد دارند زیرا این عقیده “بە زندگی آنها معنی میدهد”. وقتی سونامی یک روز بعد از کریسمس چند صد هزار نفر را کشت، بنیادگرایان این فاجعه را فوراً بە نشانەای از خشم خداوند تعبیر کردند. از نظر آنان بیشک خداوند پیام غیر مستقیم دیگری راجع به شرارتهای سقط جنین، بتپرستی و همجنسگرایی بە بشر ارسال کردە بود. اگرچه این تعبیر از نظر اخلاقی زشت و ناپسند است اما حداقل چون دارای برخی فرضیات (هرچند مضحک) است، معقول و قابل توجیە هست (خداوند خشمگین شدە و خشم خود را با سونامی نشان دادە است).
اما اعتدالگرایان از نتیجهگیری درباره خدا با استفادە از کارهای او امتناع میورزند. ذات اقدس باریتعالی همچون یک رمز و راز کامل باقی میماند، یک منبع تسلی که با شرورترین شرها سازگار است. تقوای لیبرالی در مواجهه با بلایایی مانند سونامی آسیا، آمادە تولید بیمعنیترین و احمقانهترین مزخرفات قابل تصور است. و با این حال، زنان و مردان نیکوکار به طور طبیعی چنین مهملاتی را به سخنان پیشگوییکنندە و اخلاقیشدە مومنان واقعی ترجیح میدهند. قبل از وقوع فجایع، الهیات لیبرال رحمت خدا را بر خشم و غضب او مقدم میداند. با این وجود شایان ذکر است که وقتی اجساد پف کرده مردگان از دریا بیرون کشیده میشود رحمت انسان است کە بە نمایش درمیآید نه رحمت خدا. در روزهایی که هزاران کودک در یک آن از آغوش مادران خود رها شدە و بە سادگی غرق میشوند، باید الهیات لیبرال توضیح دهد چە اتفاقی افتادە است و چرا خدای متعال کاری نکردە است. الهیات غضب اصولگرایان، شایستگی فکری و عقلی بیشتری از این الهیات دارد. اگر خدا وجود داشته باشد، اراده او غیرقابل فهم و توصیف نیست. تنها چیزی که در این وقایع وحشتناک غیر قابل فهم و توصیف است این است که بسیاری از مردان و زنانی کە از نظر عصبی کاملاً سالم هستند، میتوانند باور نکردنیها را باور کنند و این را حد اعلای حکمت اخلاقی بدانند.
این نگرش اعتدالگرایان مذهبی کاملاً بیمعنی و نامعقول است که باور دارند یک انسان معقول میتواند به خدا ایمان داشته باشد زیرا این عقیده او را خوشحال میکند، هراس او از مرگ را تخفیف میدهد یا به زندگی او معنی میدهد. پوچی این گزارە هنگامی آشکار میشود که موضوع آرامشبخش دیگری را جایگزین مفهوم خدا در این گزارە کنیم: به عنوان مثال تصور کنید که مردی میخواهد باور کند که یک الماس در جایی از حیاط خانە او مدفون است که اندازه آن بە بزرگی یک یخچال است. بدون شک این باور غیر منتظره احساس بسیار خوبی بە شما میدهد. فقط تصور کنید چه اتفاقی میافتد اگر او به عنوان نمونه از منطق اعتدالگرایان مذهبی پیروی کند و این باور را بە صورتی عمل گرایانه حفظ کند: وقتی از او سؤال شود که چرا فکر میکند الماسی در حیاط خانە او وجود دارد که هزاران برابر بزرگتر از هر الماسی است کە تاکنون کشف شدهاست، و او چیزهایی مانند اینها بگوید: “این باور بە زندگی من معنا میدهد،” یا “من و خانواده روزهای یکشنبه از حفاری برای یافتن آن لذت میبریم” یا “من نمیخواهم در دنیایی زندگی کنم که در آن الماسی در حیاط خانه من دفن نشده باشد کە بزرگی آن از یک یخچال کوچکتر باشد.” واضح است که این پاسخها نا کافی هستند. اما آنها تنها ناکافی نیستند، این جوابها را یک دیوانه یا یک احمق بە چنین پرسشی خواهد داد.
در اینجا ما میتوانیم ببینیم که چرا شرط بندی پاسکال، جهش ایمان کیرکگارد و سایر ترفندهای معرفت شناختی پونزی کاری از پیش نمیبرند. اعتقاد به وجود خدا بە این معنی است کە ایمان داشته باشیم شخصی در نوعی ارتباط با وجود خود است به گونهای که وجود او به خودی خود دلیل اعتقاد بە او است. بین واقعیت مورد نظر و پذیرش آن واقعیت، باید رابطه علی یا صوری وجود داشته باشد. به این ترتیب، میتوانیم ببینیم که اعتقادات دینی، به عنوان اعتقاد بە روشی که جهان بر اساس آن استوار است، باید به اندازه همە روابط علی دیگر با شواهد قابل اثبات باشد. بنیادگرایان مذهبی علیرغم تمام تعدیهایشان بە عقل و خرد، این را فهمیدهاند. اعتدالگرایان حداقل طبق تعریف این را درک نکردەاند.
ناسازگاری عقل و ایمان قرنهاست که از ویژگیهای بارز شناخت انسان و گفتمان عمومی بودە است. یا شخص دلایل خوبی برای اعتقادات شدیدش دارد یا چنین دلایلی ندارد. مردم با هر عقیدە و مسلکی به طور طبیعی تقدم و برتری عقل و خرد را تشخیص میدهند و در هر جایی که ممکن باشد به استدلال و شواهد متوسل میشوند. وقتی استدلال منطقی از عقیده آنها پشتیبانی میکند، آنان سخت بە دفاع از آن برمیخیزند؛ هنگامی استدلال منطقی تهدیدی متوجە گزارە آنها کند، آن را مسخرە میکنند. گاهی اوقات این دو حالت در یک جملە واحد با هم اتفاق میافتد و شخص برای بخشی از گفتەاش استدلال منطقی را بە سخرە میگیرد و برای بخش دیگر بە آن متوسل میشود. تنها هنگامی که شواهد و مدارک پشتیبان یک دکترین دینی، ضعیف یا ناموجود باشد یا شواهد قانع کنندهای علیه آن آموزە وجود داشتە باشد، طرفداران آن دکترین “ایمان” را فرا میخوانند. در غیر این صورت بە آسانی دلایل خود برای داشتن آن اعتقاد را اقامە میکنند. بە عنوان مثال “انجیل عهد جدید، رسالت انجیل عهد عتیق را تائید میکند، من صورت عیسی را در پنجره دیدم، ما دعا کردیم و سرطان دخترمان بهبود یافت.” چنین دلایلی به طور کلی نابسندە هستند اما بهتر از آنند کە هیچ دلیلی اقامە نشود. ایمان چیزی بیشتر از مجوزی نیست که افراد مذهبی به خود میدهند تا هنگام عدم موفقیت خرد همچنان اعتقاد خود را حفظ کنند. در دنیایی که با اعتقادات مذهبی ناسازگار از هم گسیختە شده است، در کشوری که مردم آن به طور فزایندهای به مفهوم عصر آهن از خدا، پایان تاریخ و جاودانگی روح همچنان ایمان دارند، تقسیمبندی عجولانە گفتمان ما بە دو حوزە امور مربوط بە عقل و امور مربوط بە ایمان، اکنون نابخردانە و غیرقابل قبول است.
ایمان و جامعه خوب
افراد باایمان مرتباً ادعا میکنند که آتئیسم مسئول برخی از وحشتناکترین جنایات قرن بیستم است. اگرچه درست است که رژیمهای هیتلر، استالین، مائو و پل پت تا درجههایی مختلف بیدین بودند، اما هیچیک بر پایە منطق و خرد عمل نمیکردند. در حقیقت، اظهارات رسمی این حکومتها چیزی بیشتر از فهرست توهمات نبود – توهم درباره نژاد، اقتصاد، هویت ملی، مسیر تاریخ یا خطرات اخلاقی روشنفکری. از بسیاری جهات، دین حتی در اینجا هم مستقیماً مقصر بود. هولوکاست را در نظر بگیرید: یهودستیزی که آجر بە آجر کرماتوریای نازی با آن ساخته شد میراث مستقیم مسیحیت قرون وسطایی بود. قرنها، آلمانیهای مذهبی یهودیان را به عنوان بدترین گونه مرتدان بدعتگذار دیدە و هر آسیب اجتماعی را به حضور یهودیان در میان ایمانداران نسبت میدادند. در حالی که نفرت از یهودیان در آلمان به شکلی عمدتاً سکولار ابراز میشد، شیطانانگاری مذهبی یهودیان در اروپا همچنان ادامه داشت. (حتی واتیکان در اواخر سال 1914 تهمت خون مبنی بر اینکە یهودیان خون دخترکان مسیحی را در غذای عید پسح میریزند، در روزنامههای خود منتشر کرد).
آشویتس، گولاگ و مزارع مرگ کامبوج نمونهای نیستند از سختگیری شدید انسان نسبت بە عقاید غیرموجە دیگران. درست برعکس، این فجایع وحشیانە شاهدی هستند بر خطرات عدم تفکر کافی و نقادانە بە برخی ایدئولوژیهای سکولار. نیازی به گفتن نیست، استدلال منطقی علیه ایمان دینی، بە معنی پذیرش کورکورانه آتئیسم به عنوان یک جزم نیست. مشکلی که یک آتئیست ایجاد میکند چیزی نیست جز مشکل خود جزم – که همە مذاهب بیش از حد دارای آن هستند. در تاریخ ثبتشده انسان، هیچگاه جامعهای وجود نداشتە که مردم آن بە علت آنکە بسیار منطقی و خردمدار بودەاند دچار رنج و حرمان شدە باشند.
در حالی که اکثر آمریکاییها بر این باورند که رهایی از دین یک هدف غیرممکن است، بسیاری از کشورهای توسعهیافته از قبل موفق بە کنار گذاشتن آن شدەاند. هر کسی کە بە وجود “ژن خدا” که باعث شدە اکثر آمریکاییها زندگی خود را نومیدانە بر اساس عقاید باستانی داستانهای مذهبی سامان دهند، باور دارد باید توضیح دهد که چرا بسیاری از ساکنان کشورهای جهان اول ظاهراً فاقد چنین ژنی هستند. میزان خداناباوری در بقیه کشورهای توسعه یافته هرگونه استدلالی مبنی بر اینکه دین به نوعی یک ضرورت اخلاقی است را رد میکند. کشورهایی مانند نروژ، ایسلند، استرالیا، کانادا، سوئد، سوئیس، بلژیک، ژاپن، هلند، دانمارک و انگلستان در بین کشورهایی قرار دارند کە دین از کمترین اهمیت برخوردار است. مطابق گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد(2005)، این کشورها از نظر سلامت و بهداشت، کە با معیارهای امید به زندگی، سواد بزرگسالان، درآمد سرانه، پیشرفت تحصیلی، برابری جنسیتی، میزان قتل و مرگ و میر نوزادان سنجیدە شدە است، نیز در بهترین جایگاه هستند. برعکس، 50 کشوری که در حال حاضر از نظر توسعه انسانی در ردههای پایین قرار دارند جوامعی بسیار مذهبی هستند. تحلیلهای دیگری نیز همان تصویر را نشان میدهند: ایالات متحده در بین دموکراسیهای ثروتمند از نظر میزان باور دینی و مخالفت با تئوری تکامل منحصر بە فرد است.
از نظر میزان بالای قتل، سقط جنین، بارداری نوجوانان، عفونتهای آمیزشی، و مرگ و میر نوزادان نیز یگانە است. همین مقایسه در داخل خود ایالات متحده نیز صادق است: شاخصهای فوق مربوط بە معلولیت اجتماعی در ایالتهای جنوبی و میانه غربی، که با بالاترین سطح خرافات مذهبی و دشمنی با نظریه تکامل را دارند بیشتر مشاهدە میشود، در حالی که ایالات نسبتاً سکولار شمال غربی بیشتر بە هنجارهای اروپایی نزدیکند. البته، دادههای همبستگی آماری از این دست، سؤال مربوط بە علیت را برطرف نمیکند – اینکە آیا اعتقاد به خدا منجر به نقص اجتماعی میشود یا اینکە اختلال عملکرد اجتماعی باعث افزایش اعتقاد به خدا میگردد؛ هر کدام از این دو عامل ممکن است دیگری را تواناتر کند؛ یا هر دو ممکن است از یک منبع ژرفتر شرارت ناشی شوند. اگر مسئله علت و معلول را کنار بگذاریم این واقعیتها اثبات میکنند که خداناباوری کاملاً با آرمانهای اساسی یک جامعه مدنی سازگار است. آنها همچنین، به طور قطع ثابت میکنند که ایمان مذهبی هیچ کمکی بە سلامت یک جامعه نمیکند.
در کشورهایی که خداناباوری بیشتر است فعالیتهای خیرخواهانە و کمکهای خارجی به کشورهای در حال توسعه نیز بیشتر است. پیوند مشکوک بین باورهای مسیحی و ارزشهای مسیحی بە کمک دیگر شاخصهای خیرخواهی نمایان میشود. نسبت حقوق بین مدیران عامل سطح بالا و میانگین حقوق کارمندان آنها را در نظر بگیرید: در انگلستان این رقم 24 به 1 است. در فرانسه 15 به 1؛ و در سوئد 13 به 1؛ در ایالات متحده، که 83٪ از مردم بر این باورند که عیسی به معنای واقعی کلمه از مرگ برخاست، این عدد 475 به 1 است. به نظر میرسد همانطور کە کتاب مقدس گفتە عبور شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از وارد شدن ثروتمند بە ملکوت خدا!
دین به عنوان سرچشمە خشونت
یكی از بزرگترین چالشهای پیشروی تمدن در قرن بیست و یكم این است كه انسان یاد بگیرد از عمیقترین نگرانیها و دغدغههای شخصی خود – درباره اخلاق، تجربه معنوی و اجتنابناپذیری رنج انسان- سخن بگوید، به طریقی كه آشكارا غیر منطقی نباشد. هیچ چیز بیشتر از احترام ما به ایمان دینی، سد راه این پروژه نیست. آموزههای دینی ناسازگار جهان ما را به جوامع اخلاقی جداگانه یعنی مسیحی، مسلمان، یهودی، هندو و غیره تقسیم کرده است و این اختلافات به یک منبع مداوم درگیری انسان تبدیل شدهاند. در واقع، امروزە دین به اندازه هر زمان دیگری در گذشتە سرچشمە پویای خشونت است. درگیریهای اخیر در فلسطین (یهودیان در مقابل مسلمانان) ، بالکان (صربستان ارتدوکس در مقابل کرواتهای کاتولیک؛ صربهای ارتدکس در مقابل مسلمانان بوسنیایی و آلبانیتبار)، ایرلند شمالی (پروتستان در مقابل کاتولیک)، کشمیر (مسلمانان در مقابل هندوها)، سودان (مسلمانان در مقابل مسیحیان و روحباوران)، نیجریه (مسلمانان در مقابل مسیحیان)، اتیوپی و اریتره (مسلمانان در مقابل مسیحیان)، سریلانکا (سینهالیهای بودایی در مقابل تامیلهای هندو)، اندونزی (مسلمانان در مقابل تیمورهای مسیحی)، ایران و عراق (شیعهها در مقابل سنیها) و قفقاز (روسهای ارتدوکس در مقابل مسلمانان چچنی؛ آذربایجانیهای مسلمان در مقابل ارمنیهای کاتولیک و ارتدکس) فقط مواردی از این دست هستند. در این مکانها دین آشکارا علت مرگ و میر میلیونها نفر در چند دهە گذشته بوده است.
در دنیایی که مردم آن بواسطە جهل و بیخبری از هم جدا شدەاند، تنها یک آتئیست از انکار وضعیت آشکار امتناع میورزد: ایمان مذهبی خشونت انسان را تا حد حیرتآوری ارتقا میبخشد. دین حداقل از دو جنبە الهامبخش خشونت است:
- افراد مذهبی غالباً انسانهای دیگر را به قتل میرسانند، زیرا معتقدند که آفریدگار جهان میخواهد آنها این کار را انجام دهند (نتیجه اجتناب ناپذیر ایمان از لحاظ روانی این است کە کشتن دگراندیشان باعث سعادت ابدی پس از مرگ خواهد شد). نمونههایی از این نوع رفتارها واقعاً زیاد هستند، بمبگذاری انتحاری جهادیها برجسته ترین نوع این تفکر است.
- تعداد بیشتری از مردم تنها به این دلیل که دینشان هسته اصلی هویت اخلاقی آنهاست، به درگیریهای مذهبی گرایش پیدا میکنند. یکی از آسیبهای ماندگار فرهنگ بشر، گرایش انسان به تربیت فرزندان بر اساس ترس و شیطانانگاری سایر انسانها مطابق آموزەهای دینی است. بسیاری از درگیریهای مذهبی، که به نظر میرسد درگیری بر سر سرزمین هستند، در اصل از مذهب ناشی شدەاند. (کافی است از یک ایرلندی این را بپرسید).
با وجود این واقعیتها، اعتدالگرایان مذهبی تصور میکنند که منازعات انسانی همیشه به دلیل فقر آموزش، فقر اقتصادی یا تبعیض و ستم سیاسی حادث میشوند. این یکی از بیشمار توهمات ریاکاران لیبرال است. برای برطرف کردن این توهم، تنها کافی است این واقعیت را بدانیم که هواپیماربایان 11 سپتامبر افرادی تحصیل کرده و از طبقه متوسط بودند و هیچ نشانە قابل ملاحظهای از اینکە تحت ستم سیاسی بودەاند، وجود نداشت. با این حال، آنها وقت زیادی را در مسجد محلی خود گذرانده بودند و درمورد فرومایەگی کفار و لذتهایی که در بهشت انتظار شهدا را میکشد صحبت کرده بودند. چه تعداد معمار و مهندس مکانیک دیگر باید با سرعت 400 مایل در ساعت خود را بە ساختمانها بکوبند تا اینکە باور کنیم خشونت جهادیها ناشی از آموزش ناکافی، فقر یا سیاست نیست؟ حقیقت به اندازه کافی شگفتآور، این است: یک فرد میتواند چنان تحصیل کرده باشد که بتواند بمبی هستهای بسازد، و در همان حال معتقد باشد که 72 باکره را در بهشت بدست میآورد. ایمان ذهن انسان را چنان در اختیار گرفتە که گفتمان روشنفکرانه ما هنوز هم با صبر و حوصله پذیرای توهم مذهبی است. فقط یک آتئیست آنچه کە اکنون باید برای همه انسانهای متفکر روشن باشد را درک کردە است: اگر میخواهیم ریشەهای خشونت مذهبی را بخشکانیم، باید یقین دروغین دینی را ریشەکن کنیم.
چرا دین چنین منبع قدرتمندی برای خشونت انسانی است؟
- مذاهب ما ذاتاً با یکدیگر ناسازگار هستند. یا عیسی از گور برخاستە و مانند یک ابر قهرمان به زمین باز خواهد گشت یا خیر. یا قرآن کلام معصومانە خداوند است یا اینگونه نیست. هر مذهبی ادعایی صریح و قطعی در مورد جهان دارد، و تفسیر ناب این ادعاهای ناسازگار، پایهای ماندگار برای جنگ و درگیری است.
- هیچ حوزه گفتمانی دیگری وجود ندارد که در آن انسانها چنین کامل و مفصل اختلاف خود با دیگران را بیان کنند، یا این اختلافات را با پاداشها و مجازاتهای اخروی و جاودان بسنجند. دین همان حوزەای است که در آن تمایز بین عقاید ما-آنها اهمیتی متعالی پیدا میکند. اگر کسی واقعاً بر این باور باشد که ذکر خدا با نام صحیح میتواند از چنان اهمیتی برخوردار باشد کە بتواند تفاوت بین سعادت ابدی و رنج همیشگی ایجاد کند، در این صورت رفتار نامناسب با مرتدان و کافران برای او کاملاً منطقی میشود. حتی ممکن است کشتن آنها نیز برای او منطقی شود. هرگاە شخصی فکر کند چیزی وجود دارد که اگر شخص دیگری به فرزندان او آن چیز را بگوید میتواند روح فرزند او را تا ابد به خطر اندازد، آنگاه از نظر آن شخص، مرتدی کە در همسایگی آنها زندگی میکند واقعاً بسیار خطرناکتر از یک کودکآزار و کودکربا خواهد بود. اهمیت اختلافات مذهبی برای مومنین بسیار بیشتر از اختلافات ناشی از قبیله، نژاد یا سیاست است.
- ایمان مذهبی متوقفکننده مکالمه است. دین تنها حوزهای در گفتمان ماست كه در آن مردم به طور سیستماتیک از تقاضای ارائه مدارک برای دفاع از عقاید محكم خود معاف میشوند. و با این حال، غالباً همین عقاید محکم تعیین میکنند که آن شخص برای چه چیزی زندگی میکند، برای چه چیزی میمیرد و – اغلب اوقات – برای چە چیزی دیگران را میکشد. اینجا مشکلی وجود دارد، زیرا وقتی اهمیت چیزی خیلی زیاد است، انسان ناچار بین مکالمه و خشونت باید یکی را انتخاب کند. تنها تمایل اساسی برای معقول بودن – مبنی بر اینکه در مواجهە با شواهد جدید و استدلال های جدید در اعتقادات خود راجع به جهان تجدید نظر کنیم- میتواند تضمین کند که ما به گفتگو با یکدیگر ادامه خواهیم داد. یقین بدون شواهد لزوماً مایە اختلاف و تحریککنندە و فاقد صفات انسانی است. در حالی که هیچ تضمینی وجود ندارد که افراد منطقی همیشه با هم به توافق برسند، بە اطمینان میتوان گفت کە افراد غیرمنطقی با توجه به جزمی کە دارند از هم جدا خواهند ماند.
بسیار بعید به نظر میرسد که ما فقط با افزایش فرصتهای گفتگوی بین ادیان، اختلافات و گسیختگی جهان خود را بهبود ببخشیم. آخربازی تمدن نمیتواند بردباری و تحمل متقابل بیخردی آشکار باشد. در حالی که همه طرفهای گفتمان دینی لیبرال توافق کردهاند که به راحتی بر نقاطی گام بردارند که جهانبینیهایشان با هم برخورد نکنند، این نقاط منبع همیشگی اختلاف همکیشان آنها باقی خواهد ماند. بنابراین، ادب سیاسی، پایهای ماندگار برای همکاری های انسانی ایجاد نمیکند. اگر بخواهیم جنگ مذهبی برای ما غیرقابل تصور باشد، درست به همان شکلی که برده داری و آدمخواری بە پایان رسید، باید از شر جزم ایمان خلاص شویم.
وقتی دلایلی برای آنچە کە بە آن باور داریم در اختیار داریم، دیگر نیازی به توسل بە ایمان نیست. وقتی دلایلی نداریم یا دلایل نامناسبی در اختیار داریم، ارتباط خود را با جهان و با همدیگر از دست میدهیم. آتئیسم چیزی بیش از تعهد به ابتداییترین معیار درستکاری فکری نیست: اعتقادات شخص باید متناسب با ادله شخص باشد. تظاهر به یقین وقتی كه واقعاً چنین نباشد _در واقع تظاهر بە چیزی کە وجود ادلە اثبات آن حتی قابل تصور نباشد_ درماندگی و شکستی اخلاقی و عقلانی است. تنها آتئیست این موضوع را درک کرده است. آتئیست صرفاً شخصی است که دروغ های دین را درک کرده و از اینکە خود دروغ بگوید خودداری میکند.
نویسنده: سم هریس
ترجمه: خوشناو قاضی