تصور قیامت چگونه شکل گرفت؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: 6 دقیقه
7 دیدگاه

ایده قیامت و رستاخیز (زنده شدن مردگان) از کجا آمده است؟

در پاسخ به این سئوال می توان نگاه کرد به اینکه در کدام متن اولین بار این داستان ظاهر شده است. پاسخ روشن است: ایده قیامت و رستاخیز به آن صورتی که امروزه شناخته و برداشت می شود، توسط مسیحیت بروز کرده و تبلیغ شده است. انجیل های چهارگانه و نیز مکاشفات، به وضوح از قیامت و زنده شدن مردگان و داوری بر اعمال مردم سخن گفته اند.(متی 7: 13-23 و لوقا 13: 23-28) با این حال، رگه ای از آنرا در عهد عتیق در دانیل 12 می یابیم:

«سپس آن فرستاده آسمانی که لباس کتاب بر تن داشت در ادامه سخنانش گفن: در آن زمان فرشته اعظم؛ میکائیل، به حمایت از قوم تو برخواهد خاست. سپس چنان دوران سخی پیش خواهد آمد که در تاریخ بشر بی سابقه بود است. اما هرکه از قوم تو اسمش در کتاب خدا نوشته شده باشد رستگار خواهد شد. تمام مردگان زنده خواهند شد بعضی برای زندگی جاودانی و برخی برای شرمساری و خواری جاودانی.»

اما سئوال اصلی این است که چرا؟ چرا مسیحیت برخلاف یهودیت، بدعت قیامت و زندگی بعد از مرگ را پیش کشیده است؟ برای پاسخ به این سئوال من تلاش می کنم به ترتیب زمانی و با شرح برخی از وقایع تاریخی، دلایل آن را نشان دهم:

در مذهب یهودیت، ایده قیامت و حیات بعد از مرگ وجود ندارد. در یهودیت از حیات جاودانه و یا حسابرسی اعمال بعد از مرگ، خبری نیست و انسان با مرگ از بین می رود. امروزه بسیاری از مسیحیان و مسلمانان عامی از آنجایی که از طریق آموزه مذهبی خود با داستان های عهد عتیق و پیامبران یهود آشنا شده اند، این تصور را دارند که شخصیت های تورات مانند ابراهیم، یعقوب و یوسف به وجود حیات بعد از مرگ و قیامت اعتقاد داشته اند.

اما چنین نیست. حتی مذهب یهود خود بعد از موسی ایجاد می شود و مطابق متن، پاتریارک ها (یعنی اسلاف بنی اسراییل) که به ترتیب ابراهیم، اسحاق، یعقوب و فرزندان وی هستند، از نام و نشان خدای خود نیز آگاهی نداشتند چه رسد به انجام فرامین و مراسم مذهبی آنچنان که در یهودیت می بینیم.

اما از دیدگاه تورات، این پاتریارک ها یک ویژگی خاص داشتند. آنها برگزیده و متبرک بودند. سعادت در مذهب یهود را می توان با متبرک بودن مترادف دانست. این به معنای آن است که فرد متبرک، طول عمر زیادی می کند، فرزندان زیادی بدست می آورد، گله و احشام فراوانی بدست می آورد، بردشمنانش غلبه می یابد و به سادگی، چون خداوند به وی نظر لطف دارد، پس او را در زندگی اش موفق می سازد.

به همین خاطر، شما در تورات می خوانید که اولین فرزندان آدم و نیز پاتریارک ها عمر زیادی می کنند. به گفته کتاب پیدایش، ابراهیم صد و هفتاد و پنج سال، اسحاق صد و هشتاد سال و یوسف صد و ده سال عمر کردند. این شخصیت ها اسطوره ای و ساختگی هستند و تا حالا مشاهده نشده کسی به این میزان عمر کند. اما چرا نویسندگان عهد عتیق، چنین سن و سالهای بالایی را برای اعقاب نخستین آدم و پاتریارک ها قائل بودند؟

دلیل این است که از دیدگاه آنان، سن زیاد که البته حاکی از داشتن فرزندان بسیار است، نشانه ای است از متبرک بودن و نظر لطف خدا به آن فرد. در واقع گاهی، برعکس هم استدلال می شد کسی که ثروتمند و موفق بود، نشانه ای بود بر آنکه خدای وی یک خدای قدرتمند و واقعی است. و یا پیروزی در یک جنگ، نشانه حقانیت و قدرت خداوند آن قوم محسوب می شد.

بنابراین سعادت در مذهب یهود امری است این جهانی که با مفهوم تبرک شناخته می شود. این تبرک مشخصا با عمر طولانی، ثروت زیاد، زنان و فرزندان فراوان مشخص می شود. اما چه شد که مذهب مسیحیت که اصولا از یهودیت برخاسته است، بدعت عجیبی مانند قیامت و سعادت اخروی را پیش کشید؟

دیدگاه مسیحیت به سعادت کاملا برعکس است. سعادت دنیوی به هیچ عنوان نشانه لطف خدا به برگزیدگانش نیست، برعکس سعادت اخروی و انتظار رستگاری وعده داده می شود. مسیحیت فرد را به تحمل رنج و مصائب این دنیا تشویق می کند و از او می خواهد که حتی اگر برده است، برده و خدمتکار مطیعی باشد، هرگز شورش نکند و به دنبال ثروت و مکنت نگردد چرا که « مال قیصر را باید به قیصر برگرداند و مال خدا را به خدا » یا اینکه « ورود ثروتمند به بهشت سخت تر از عبور یک شتر از سوراخ سوزن است. »

مصیبت و ذلت خداوند بر قوم برگزیده!

این بدعت به تدریج شکل گرفت. دلیل امر در واقع ساده است: یهودیان بنا به ادعایشان، قوم برگزیده یهوه هستند. به ابراهیم وعده داده می شود که از وی قوم بزرگی بسازد، سپس بعد از شکل گیری و ازدیاد قوم یهود، به آنها سرزمین موعود وعده داده می شود. اما حوادث بعدی یعنی فتح اسراییل و اسارت بنی اسراییل توسط نبوکدنصر بابلی، آغازی بود بر قرن ها اسارت و نگون بختی یهودیان.

یهودیان پیش از آن در زمان پادشاهی داوود و سلیمان به قدرت و مکنت نسبی رسیده بودند. اما با تبعید به بابل، آنها هرگز نتوانستند که به استقلال قومی و رفاه پیشین بازگردند. بعد از بابلیان و آشوریان، مدتی تحت حکومت پارس، در یک آرامش نسبی بودند (اما همچنان عاری از قدرت و مکنت)، اما در نهایت دوباره تحت سلطه و سرکوب رومیان قرار گرفتند. بنابراین بنیان و منطق مذهب یهود زیر سئوال رفت. اگر سعادت، سعادت دنیوی است و اگر یهود قوم برگزیده خداست، پس چرا آنها به مصیبت و بردگی کشیده شده اند؟

این پرسش، بنیاد مذهب یهود و حقیقت و قدرت خدایش را به چالش کشاند. مشخصا همانطور که از زبان بسیاری از کاهنین و انبیا در عهد عتیق می خوانیم، دلیل این نگون بختی، روی گرداندن خدا از قومش به خاطر نافرمانی قوم قلمداد می شود. امروزه از خیلی از آخوندها هم این پاسخ را می بینیم که هرگونه مصیبت در این دنیا را به نافرمانی مردم نسبت می دهند.

با این حال، از خوانش متن عهد عتیق روشن است که این پاسخ برای بسیاری از یهودیان قانع کننده نبود. بهترین نشانه آن را در کتاب ایوب می بینیم. ایوب نماد یک یهودی است که از نگون بختی و مصیبت و فقر خود می نالد. در پاسخ، عده ای از یهودیان متعصب، طبق معمول این را به گناهان ایوب نسبت می دهند. اما ایوب این پاسخ را قبول نکرده و حتی آنها را به سخره می گیرد.

ایوب خود را همواره دعاگو و مومن به خدا می داند و هرگز نمی پذیرد که وی به خاطر گناهانش دچار این بلا شده است. بنابراین، ایوب در اینجا نماد قوم یهود است که براستی پاسخی برای نگون بختی و دور شدن از تبرک ندارد و سخن کاهنین را هم نمی پذیرد.

برای حل این تناقض در قوم یهود، (قوم برگزیده و متبرکی که دچار اسارت شده و خبری از تبرک از سوی خدا نیست)، به تدریج تغییراتی در دیدگاه مذهب یهود رخ داد. اولین تغییر ظهور ریشه های تفکر آخرالزمانی است. در اینجا، به جای متبرک بودن فرد، تبرک و سعادت قوم یهود در پایان تاریخ یا آینده ای دور وعده داده می شود. از قوم خواسته می شود که صبر پیشه کنند و منتظر آن روز بمانند.

دومین تغییر، تبدیل ایده خدا از خدای یک قوم به خدای کیهان و جهان و کل اقوام است. رفته رفته یهوه از یک خدای حسود و محدود به یک قوم، به خدای کل جهان تبدیل می شود.

قیامت و نبرد نهایی خیر و شر

بین تفکر آخرالزمانی با تفکر قیامت فاصله ای زیادی نیست. فقط کافی است تصور کنیم که این پایان خوش آتی و سعادت نهایی قوم برگزیده، به صورت یک فاجعه بزرگ و نابودی کل دشمنان صورت می گیرد (اصطلاحا آرماگدون یا نبرد نهایی خیر و شر). بنابراین، این مشکل بنیادین در مذهب یهود و تغییرات تئولوژیکی در یهودیت، راه برای برای بدعت بیشتر در مسیحیت هموار ساخت. اما یک اتفاق تاریخی نیز افتاد که به رواج و پذیرش مذهب نوظهور مسیحیت کمک شایانی کرد.

قطعا یک راه حل پیش روی یهودیانی که در اسارت رومیان بودند، شورش بود. در شهرهای یهودی نشین به خصوص اورشلیم در سال 66 میلادی شورش بزرگی رخ داد اما در نهایت این طغیان سرکوب شد و حتی معبد دوم یهودیان نیز تخریب گشت.

این اتفاق راه حل قیام و شورش را تضعیف کرد. بنابراین نسخه یا راه حل مسیحیت برای یهودیان تقویت شد: دست برداشتن از ایده سعادت دنیوی، ترک خوشی و اموال دنیا، پاسخ دادن به دشمن با بخشایش و مهربانی تا این دور باطل خشونت شکسته شود. این ایده های مسیحیت، برای یهودیان آنزمان عمیقا و بنیادا ضدانقلابی بود. شکست یهودیان در شورش خود، آلترناتیو آخرالزمانی و اخروی مسیحیت را پررنگ تر کرد.

ممکن است اعتراض کنید که اما عیسی مسیح چند دهه پیش از این شورش، ظهور کرد. ممکن است اینطور باشد. چون در واقع ما هیچ مدرکی نداریم که نشان دهد واقعاً عیسی وجود داشته و مصلوب شده است. اما در هر حال، وقتی به تاریخ نگاه می کنیم، مسیحیت تازه در قرن دوم رشد و نمو پیدا می کند.

اسلام که همزمان متاثر از یهودیت و مسیحیت است، در زمینه سعادت دنیوی و اخروی نیز تلفیقی است از این دو. اسلام با اینکه به سعادت اخروی اولویت می دهد اما همزمان تلاش برای رسیدن به سعادت دنیوی را نفی نمی کند.

بنابراین با رجوع به تاریخ و تغییراتی که به لحاظ محتوایی در متن عهد عتیق مشاهده می شود، معلوم می شود که ایده قیامت، در اصل یک ایده آخرالزمانی بوده برای سعادت قوم یهود در پایان دورانی از نگون بختی ها و اسارت. این ایده آخرالزمانی نیز نتیجه مشکل قوم یهود در توضیح اسارت و بردگی خویشتن بود. زیرا در یهودیت اولیه، متبرک بودن و برگزیده بودن با سعادت دنیوی عجین است.

اگر خدا از تو راضی باشد، پس تو خوشبخت هم هستی و اگر بدبخت باشی این نشانه ناخوشنودی خداوند از توست. این طرز تفکر و مفهوم تبرک، با بردگی قوم یهود به چالش کشیده شد. پس در پاسخ آنها اندیشه های آخرالزمانی را پرورش دادند که در نهایت منجر به ایده رستاخیز و روز قضاوت و قیامت شد.

صفحه اینستاگرام آتئیست ایران
کانال تلگرام آتئیست ایران

این مطالب را به اشتراک بگذارید

7 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

  • دقیقا مثل دیدگاه امام جمعه مشهد که می گفت بدبختی مردم نشانه تبعیت نکردن مردم از رهبریه

    پاسخ
  • امیر
    2022-01-03 01:16

    عزیز اشتباه کردی!!! ایده ی وجود جهان دیگر نخستین بار توسط زرتشت مطرح شد نه مسیحیت.

    پاسخ
  • (اگر مدعی تفکر و آزادی هستید این نظر را به نمایش بگذارید) ادعای نبود معاد در دین یهود دروغ است و این جا به چند نمونه اشاره شده است:
    موضوع معاد و زندگی پس از مرگ را همه‌ی انبیا مطرح کرده اند هم در اوستا و هم در تورات و هم انجیل و قرآن این موضوع بیان شده است. اما اگر در ۵ کتاب اول تورات که کتب اصلی تورات هستند این موضوع کمتر بیان شده به این دلیل است که امر معاد برای مردم بنی اسرائیل یک موضوع بدیهی بوده و آن ها پیرو آیین ابراهیم بودند و معاد را کاملا را قبول داشتند. و در ضمن کتاب تورات بیش تر کتاب احکام بوده که چگونگی زندگی و طرز نماز خواندن و … را بیان کرده است.
    تثنیه از کتب اصلی تورات است و در آن می خوانیم
    تثنیه – فصل ۳٢ – آیه ۳٩:
    بدانید که من تنها من خدا هستم و به غیراز من خدای دیگری وجود ندارد من میرانم و زنده می سازم مجروح می کنم و شفا می بخشم کسی نمی تواند از دست من رهایی یابد .
    در کتب بعدی تورات هم بحث معاد آورده شده است:
    اشعیا – فصل ٢۶ – آیه ١٩:
    کسانی که از قوم ما مرده اند دوباره زنده خواهند شد
    و بدنهای بی جان آنها جان تازه خواهند یافت
    تمام آنها که در قبرهای خود خوابیده اند
    بیدار شده و با شادی خواهند سرایید
    همان طور که شبنم های درخشان
    زمین را شاداب می کند همان طور خداوند امید تازه ای به آنها که سالهای پیش مرده اند خواهد داد

    اول سموئیل – فصل ٢ – آیه ۶:
    خداوند می میراند و زنده می کند به گور می برد و زنده می سازد.

    در تلمود که کتاب حدیثی و فقهی یهودیان است؛ چنین آمده است: کسی که به رستاخیز مردگان معتقد نباشد و آن را انکار کند از رستاخیز سهمی نخواهد داشت و زنده نخواهد شد. (سنهدرین 90 الف)

    در یکی از دعاهای «برکات هجده‌گانه» که بخش اصلی نمازهای روزانه یهود است آمده : אתה גבור לעולם אדני מחיה מתים אתה یعنی : «پروردگارا تو تا ابد جبار هستی، تو زنده کننده مردگان هستی» .

    پاسخ
    • شكسپير
      2022-05-10 09:25

      بودن يا نبودنه نبودن همون نبودنه پس فرقه زياده تو معامله نميكنه

      پاسخ
      • شكسپير
        2022-05-10 09:29

        منظورم اينه كه چه اعتقاد داشته باشن چه نداشته باشن چيزى رو عوض نميكنه وقتى نيست، نيست.
        اون چيزى كه بالا هست پايين هم هست. اگر دنيايه آخرت باشه بايد دنيايه اوليه هم باشه. اگه ما از خدا سرچشمه گرفته بوده باشيم بايد قبل از به دنيا اومدن خدا بوده باشيم و وقتى چيزى يادمون نمياد پس چيزى نبوده و اون ورم چيزى نيست.

        پاسخ
    • شكسپير
      2022-05-10 09:31

      بودن يا نبودنه نبودن ، نبودنه. منظورم اينه كه چه اعتقاد داشته باشن چه نداشته باشن چيزى رو عوض نميكنه وقتى نيست، نيست.
      اون چيزى كه بالا هست پايين هم هست. اگر دنيايه آخرت باشه بايد دنيايه اوليه هم باشه. اگه ما از خدا سرچشمه گرفته بوده باشيم بايد قبل از به دنيا اومدن خدا بوده باشيم و وقتى چيزى يادمون نمياد پس چيزى نبوده و اون ورم چيزى نيست.

      پاسخ
  • پیمان
    2023-02-10 22:30

    دین اسلام روح روان و جسمم رو ازرده کرده
    مرگ بر خامنه ای

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست